پسر شجاع شکلاتی دکتر علی شریعتی درخت های تشنه ای ابر بهارین ! که ناگهان با اشک های نگون سار بر روی این باغ خیمه زده ای و غرش می کنی ، برق می زنی ای ابر بارانی ، ای باران اردیبهشتی ، تو نمی فهمی! درختان این باغ همه تشنه اند . ما درخت های این باغ پژمرده ی پامال زمستان ها همگی تشنه ایم . تشنه بارانیم . به جوی های خشکی که از پای ما می گذرند منگر . این جوهای بزرگ ، آب ندارند. آب دارند اما به ریشه ما نمی رسند. به ریشه ما می رسند اما آب هایی شوذ و تلخ و آلوده اند ! ما همه ی درخت های این باغ در کنار این جوی های پر آب همچنان تشنه ایم، تشنه بارانیم ، گرد و غبار سال ها را از شاخ و برگ های پیر و پژمرده و خشک آلود ما بشوی ! ما را بنواز ! ما نیز همچنان درخت پنهانی درون باغ می توانیم بشکفیم ، از نو بشکفیم. برگ های پیر سال های پیش را بریزیم و ناگهان در زیر نوازش های تو ، به شکوفه بنشینیم . ما نیز چشم به راه شکفتن های تازه ایم. شور و شوق صد جوانه با من است ، با ما است . ای پاره ابر مهربان که بر روی آن درخت می باری ، دامنت را بگستران ! بر سراسر این باغ خیمه زن ! درختان باغ را همه در آغوش باران های نوازشگرت گیر ! نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ ًُMER30 آخرین مطالب نويسندگان پيوندها
|
|||||||||||||||||
![]() |